موسی عاشق امام غرب و شرق
چون همه تن بودش اندر عشق غرق
بر زمین زد لوح توریت و شکست
کرد محکم ریش هارون را بدست
چون زعشق افتاد آمد راستش
حق نه این کرد ونه زان وا خواستش
تا بدانی کانچه عاشق را رواست
گر کسی دیگر روادارد خطاست
گه بود کان یک سخن گستاخ وار
از بسی طاعت فزون آید بکار